شكر بخيل
بخيلي كفش نو خريد و به سفر رفت. به آرامي قدم بر مي داشت تا به منطقه سنگلاخي رسيد. كفش از پاي درآورد و زير بغل گرفت.
اعتقاداتمان را چند مي فروشيم؟
مبلغ اسلامي بود در يكي از مراكز اسلامي لندن. عمرش را گذاشته بود روي اين كار تعريف مي كرد كه يك روز سوار تاكسي مي شود و كرايه را مي پردازد. راننده بقيه پول را كه بر ي گداند 20 سِنت اضافه تر مي دهد.
خودت را كسي ندان!
«ملا علي همداني» از علماي طراز اول همدان بود، خدمت «حاج شيخ حسنعلي نخودكي» اصفهاني رسيد و از ايشان تقاضاي موعظه كرد. شيخ مي فرمايد: «مرنج و مرنجان».
مراقب صادرات و واردات دهان ها باشيد!
علامه حسن زاده آملي مي فرمايد:
انسان دو دهان دارد: يكي گوش كه دهان روح او است و ديگر دهان كه دهان تن او است. اين دو دهان خيلي محترم اند. انسان بايد خيلي مواظب آن ها باشد. يعني
بعضي ها با زبانشان مي روند جهنم
حجت الاسلام و المسلمين فاطمي نيا در جلسه اي با ذكر چند نكته اخلاقي و عرفاني مي گويد: خدا چند گناه را نمي بخشد:1. عمداً نماز نخواندن 2.به نا حق آدم كشتن 3. عقوق والدين 4. آبرو بردن.
پند 3
پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله):
خداوند به فرزندي كه نسبت به پدر و مادر نافرماني كرده مي گويد: هر عبادتي كه مي خواهي بكن من تو را نمي آمرزم.
پند 3: اويس قرني در يمن زندگي مي كرد، شغلش چوپاني شتر و سارباني بود، روزها شتر چراني مي كرد، مزدي كه مي گرفت را صرف هزينه خوراك و پوشاك خود و مادر سالخورده و بيمارش مي كرد، او فوق العاده به مادرش احترام مي گذاشت. اويس بنده اي باتقوا و درستكار
اثر زخم زبان
آيت الله محمد شاه آبادي نقل مي كنند:
در زمان قديم، حمام ها عمومي و داراي خزينه بود، روزي مرحوم شاه آبادي به حمام رفته بودند و پس از شست و شوي خود، وارد خزينه شدند و بعد از آب كشيدن بدن، بيرون آمدند و چون مي خواستند از سطح حمام بگذرند، احتياط مي كردند كه آب هاي كثيف بر بدنشان نريزد.
سرهنگي كه او نيز در حمام بود، چون احتياط ايشان را ديد، زبان به طعن و تمسخر گشود و به ايشان اهانت كرد.
ايشان از اين تمسخر و طعن او خيلي ناراحت شدند، اما چيزي نگفتند و به راه خود ادامه دادند.
امام خميني(ره) نقل مي فرمايند:
خدا رحمت كند شيخ ما مرحوم آقاي شاه آبادي را ايشان به من فرمود كه:
«در آن زمان شدت، مقابل منزل ما يك دكاني باز شد كه مثل اين كه چيزهاي خلاف مي فروخت، دكان بدي باز شد. من به رفقايم گفتم كه شما يكي يكي برويد نهي اش كنيد. يك روز قريب دويست نفر، يكي يكي صبح رفتند: «سلامٌ عليكم! و عليكم السلام! آقا، اين دكان اينجا مناسب نيست».
اين رد شد، يكي ديگر آمد. تا عصر حدود دويست نفر رفتند به اين آدم گفتند. تمام شد. برچيد بساطش را.
براي دنيايتان هم كه شده سحرها بيدار شويد!
آيت الله نصرالله شاه آبادي از پدر خود نقل مي كنند: «اگر براي نافله شب بيدار شديد براي نافله خواندن آمادگي روحي نداريد، بيدار بمانيد. بنشينيد، حتي چاي بخوريد. انسان بر اثر همين بيداري، آمادگي براي عبادت را پيدا مي كند».
هم چنين مي فرمودند: «بيداري سحر، هم براي مزاج مادي مفيد است و هم براي مزاج معنوي».
در منبرهايشان مكرر مي فرمودند: «براي دنيايتان هم كه شده، سحرها بيدار شويد. چون بيداري سحر، وسعت رزق، زيبايي چهره و خوش اخلاقي مي آورد».
زن روز ، شماره2327، ص 40
پند 2
امام رضا(علیه السلام):
خداوند متعال به سپاسگزاری از خود و پدر و مادر فرمان داده است. پس هر که از پدر و مادرش سپاسگزاری نکند از خداوند سپاسگزاری نکرده است.
پند 2: پدر و پسری مهمان حضرت علی(علیه السلام) شدند بعد از غذا خوردن حضرت علی(علیه السلام) برای آن ها آفتابه و لگن و حوله آورد تا دست خود را بشویند. حضرت شخصاً نزد پدر رفت و آب ریخت تا دستش را بشوید سپس آفتابه و لگن را به پسرش محمد حنفیه داد و فرمود: دست این پسر میهمان را بشوی. آن گاه فرمود: «اگر این پسر تنها بود، دستش را می شستم، اما خداوند نهی نموده از این که پدر و پسری در یک مکان باشند و به طور مساوی احترام شوند».
روز دوازدهم بهمن 57 وقتی هواپیمای حضرت امام(ره) در فرودگاه تهران به زمین نشست آیت الله پسندیده برادر بزرگتر امام به استقبال ایشان به داخل هواپیما رفتند. امام بر حسب روحیه ای که داشتند فرمودند آقای پسندیده جلوتر از ایشان از هواپیما خارج شود، چون هیچ گاه امام در راه رفتن از برادر بزرگترشان سبقت نمی گرفتند. از طرفی به دلیل حساسیت سیاسی ورود امام، آقای پسندیده هم نمیتوانستند جلوتر راه بیفتند و با هم بروند لذا امام خطاب به برادر گفتند: «پس جلوتر از ما از هواپیما پایین بروید بعد از اندکی من پایین می آیم والا من جلوتر از شما نخواهم رفت».
هر گاه مادر به او می گفت برو پدر را بیدار کن، سید شهاب الدین می رفت و صورت خود را به زیر پای پدر به آرامی می مالید و به دلیل ادب هیچ گاه پدر را صدا نمی زند، پس از لحظاتی پدر بیدار می شد و او را دعا می کرد، ایشان (آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی از مراجع عالم تشیع بودند) می فرمود: «از برکت دعای پدر و مادر بود که من در زندگانی موفق شده ام».
تا زلال شكوفايي، ص 2
عوامل خواركننده ي انسان
در احاديث مختلف، موارد گوناگوني، عوامل خواركنندهي انسان دانسته شدهاند. از جمله نبي مكرم اسلام(صلي الله عليه و آله) بخل ورزيدن، رها كردن جهاد در راه خدا و خيانت به بيت المال مسلمانان را از عوامل خواركنندهي انسان ميداند. هم چنين ميفرمايد:
مَن لَمْ يَصْبِرْ عَلي ذُلِّ التَّعَلُّمِ سَاعَةً بَقِي في ذُلِّ الجَهْلِ أبَداً؛ هر كس كه ساعتي به ذلت علمآموزي تن ندهد، در همهي عمر، گرفتار ذلت و خواريِ جهل خواهد بود.
امام جعفر صادق(عليهالسلام) ميفرمايد:
اَلرَّجُلُ يَجْزَعُ مِنَ الذُّلِّ الصَّغيرِ فَيُدْخِلُهُ ذَلِكَ فِي الذُّلِّ الْكَبيرِ؛ ]گاهي[ آدمي از ذلّت و حقارت كوچكي اظهار ناراحتي ميكند و همين بيقراري، او را به ذلّتي بزرگتر گرفتار ميكند.
اموري كه موجب ذلّت و خواري انسان است نيز، معلوم ميگردد؛ زيرا پايبند نبودن به موجبات عزّت، سبب ذلّت خواهد بود. يادآور ميشويم:
طلب عزّت از غيرخدا
چون عزّت، تنها از آنِ خدا است، پس هر كس، از غير خداوند متعال، طلب عزّت كند و براي كسب شرف و كرامت، دست خود را به سوي خدا دراز كند، ذليل خواهد شد. اميرمؤمنان، علي(عليهالسلام) در اين باره ميفرمايد:
مَن اعتزَّ بغير اللهِ سبحانَهُ ذَلَّ؛ هر كس بخواهد باغير خدا عزّت يابد، ذليل ميشود.
از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نيز روايت شده است كه:
مَن اعتزَّ بالعبيدِ أذلَّهُ اللهُ؛ هر كس بخواهد با بندگان عزيز گردد، خدا وي را ذليل ميكند.
بندهي خدا، خود را چنان عزيز و محترم ميبيند كه نيازي به تملّق و كرنش در برابر فرومايگان نميبيند و چنان خويش را با عظمت مييابد كه حقارت نفس را به خاطر مسائل دنيوي نميپذيرد و چنان خود را به سبب «بندگيِ خدا» شريف ميشمارد كه عزّت خود را به آساني زير پا نميگذارد.
عزت و ذلت از ديدگاه قرآن و حديث،سيد علي حسين درخشان،ص 149
عذاب قبر حجاج بن يوسف به خاطر نفرين يك عالم
نوعي ديگر از عذاب برزخي حجاج كه يكي ديگر از بندگان صالح خدا با چشم خود تماشا كرد و براي مردم بيان نموده است كه نقل مي كنيم.
شخصي گويد: در مسجدالحرام طواف مي كرديم چون به نماز ايستادم غلامي را ديدم كه با حال خضوع و خشوع نماز مي خواند و با احدي سخن نمي گفت.
با خود گفتم، از اين غلام بوي آشنا مي آيد روزي به نزد او رفتم و گفتم اي بنده خدا لحظه اي توقف كن تا با تو سخن گويم گفت: از مولاي خود اجازه ندارم امشب از او اجازه مي گيرم فردا سخن تو را گوش مي كنم.
روزي ديگر پيش او رفتم و گفتم به اين طريق عبادت كه مي كني مي دانم در نزد خداوند متعال قرب و منزلتي داري آيا تا به حال هيچ از خداي خود خواسته اي كه بر آورده شده باشد.
گفت آري روزي در حال مناجات گفتم:
خدايا مردي را از اهل آتش را به من بنما و نشان ده تا او را ببينم.
ناگاه آوازي شنيدم كه گفتند از فلات! به فلان وادي برو و مشاهده كن.
چون آن جا رسيدم شخصي را ديدم كه همه جاي او سياه شده و آتش بر روي او افتاده بود مار عظيمي ر گردن او پيجيده است و هر لحظه او را نيش مي زند.
از او پرسيدم: اي بدبخت! كيستي! و در دنيا چه كرده اي و چه عملي را انجام داده اي كه به اين عذاب گرفتار شده اي؟!
گفت من حجاج بن يوسف هستم از براي ظلم و تعدّي بسيار كه بر مسلمانان كرده ام مرا عذاب مي كند و آن نوع ديگري است.
اما اين عذابي كه الحال مشاهده مي كني براي آن است كه روزي به عالمي ظلم كردم و او را رنجانيدم و آن عالم دلش به درد آمد و مرا نفرين كرد و از نزد من آزرده خاطر بيرون رفت و اين عذاب كه مي بيني در اثر نفرين آن عالم است.
اين نيز يك نمونه از عذاب دنيايي و برزخي در مورد يكي از ستمگران تاريخ است كه روياي صادقانه عمر بن العزيز و مشاهده غلام نشان دهنده آن بود.
عذاب های قبر،فرشته مهری،قم،راه قرآن،صفحه141
عذاب قبر چشم چران و شراب خوار
حضرت رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) فرموده است كه هر كس چشم خود را از نگاه به نامحرم پر كند، حق تعالي او را در روز قيامت در حالي كه به ميخ هاي آتشين ميخ دوز كرده باشند محشور فرمايد، تا زماني كه حق تعالي ما بين مردم حكم فرمايد، سپس امر مي كند كه او را به آتش ببرند.
حضرت رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) فرمود: شراب خوار در قيامت در حالي كه رويش سياه، و چشمانش كبود و كج دهانش مايل و كج و آب دهانش جاري است و زبانش را از قفا بيرون كشيده باشند محشور مي شود.
عذاب های قبر،فرشته مهری،قم،راه قرآن،صفحه140
عذاب قبر ضايع كننده حق خدا
شيخ كليني از حضرت امام محمدباقر(عليه السلام) روايت كرده كه خداوند تبارک تعالي روز قيامت مردماني را از قبرهايشان بر مي انگيزد كه دستهايشان بر گردن هايشان بسته باشد به حدي كه قدرت ندارند به اندازه حتي يك انگشت چيزي بگيرند و ملائكه به همراه ايشان هستند كه به سختی آن ها را سرزنش مي كنند و مي گويند اين ها كساني هستند كه خير كمي از خير بسيار منع كردند، اين ها اشخاصي هستند كه حق تعالي به ايشان عطا فرموده بود اما حق خدا را كه در اموالشان بود منع كردند.
عذاب های قبر،فرشته مهری،قم،راه قرآن،صفحه139
عذاب قبر به شك كننده فضايل حضرت امير(عليه السلام)
مرحوم شيخ صدوق(ره) روايت كرده از ابن عباس از حضرت رسول كه آن حضرت فرمود: شك كننده در فضيلت علي بن طالب(عليه السلام) روز قيامت از قبر خود برانگيخته مي شود در حالي كه بر گردنش طوقي از آتش است و سيصد شعبه دارد و بر هر شهبه اي از آن، شيطاني است كه روي ترش كرده بر او و آب دهان به صورت او افكند.
عذاب های قبر،فرشته مهری،قم،راه قرآن،صفحه139
عذاب قبر سهل انگاري در حق الناس
از عالم بزرگوار سيد هاشم بحراني نقل شده است: در نجف اشرف شخص(عطاري) بود كه همه روزه پس از نماز ظهر در مغازه اش، مردم را موعظه مي كرد و هيچ گاه دكانش از جمعيت خالي نبود.
يكي از شاهزادگان هند كه مقيم نجف شده بود برايش مسافرتي پيش آمد.
جعبه اي كه در آن گوهرهاي نفيس و جواهر قيمتي بود نزد عطار به امانت گذاشت و به مسافرت رفت. بعد از مرتجعت نزد عطار آمد و امانت خود را از او مطالبه كرد. عطار منكر امانت شد و گفت امانتي پيش من نيست و من تو را نمي شناسم.
شاهزاده در كار خود بيچاره شد و پناهنده به قبر مطهر حضر امير المؤمنين گرديد و گفت، يا علي! براي اقامت در كنار قبر تو ترك وطن كردم و تمام دارايي هاي خود را نزد مرد عطار كه در كنار حرم تو مغازه دارد و مردم او را امين مي دانند گذاشتم و به مسافرت رفتم.
حال كه برگشتم او منكر امانت شده است و پول مرا نمي دهد. من هم نه مالي دارم كه بتوانم با آن زندگي كنم و نه شاهدي دارم كه براي اثبات حق خود و كسي غير از حضرتت نيست كه به داد من برسد.
هنگام شب آن حضرت را در خواب ديد كه با او فرمود: اول صبح دروازه شهر باز مي شود بيرون برو. اولين كسي را كه ديدي امانت خود را از او مطالبه كن. به تو مي رساند.
صبح از شهر خارج شد. اولين كسي را كه ملاقات كرد پيرمرد عابد و زاهدي بود كه پشته هيزمي بر دوش داشت و مي خواست آن را بفروشد(و پول آن را به مصرف زندگي خود و عيالش برساند).
هندي كه وضع او را ديد تعجب كرد و گفت: آيا اين شخص مي تواند حق مرا بگيرد؟! خجالت كشيد كه از او چيزي بخواهد مطلب خود را با او در ميان گذارد.
دو مرتبه به حرم مطهر برگشت و عرض حال نمود: شب دوم همان خواب را ديد و باز فردا از شهر بيرون رفت و همان مرد را ديد باز چيزي نگفت و به حرم برگشت.
شب سوم باز همان را شنيد كه شب هاي قبل شنيده بود. روي سوم آن مرد شريف را ديد و قضيه خود را برايش نقل كرد و مطالبه امانت خود را از او نمود. آن بزرگوار ساعتي فكر كرد و بعد از آن فرمود: فردا بعد از نماز ظهر در دكان عطار بيا تا امانت را به تو برسانم.
شاهزاده هنگام اجتماع خلق، در دكان عطار آمد آن مرد زاهد هيزم شكن جلو آمد و به عطار گفت: امروز موعظه و سخنراني را به من واگذار او هم قبول كرد.
مرد عابد در مقابل مردمي كه براي شنيدن موعظه اجتماع كرده بودند قرار گرفت و گفت: اي مردم! من فلاني پسر فلان شخص هستم و از(حق الناس) سخت در هراسم و به توفيق خداوند دوستي مال دنيا در دلم نيست، اهل قناعت و گوشه گير هستم و با اين وصف پيش آمد ناگواري برايم واقع شده است. مي خواهم امروز شما را از آن باخبر كنم و از سختي غذاب الهي و سوزش آتش عالم برزخ و جهنم بترسانم و بعضي گزارشات روز جزا را به گوش شما برسانم كه خود شاهد آن بودم و شما هم مي توانيد آن را مشاهده كنيد.
اي مردم من محتاج قرض گرفتن شدم. از يك نفر يهودي ده قران گرفتم و شرط كردم كه به مدت بيست روز، روزي نيم قران به او پس بدهم تا ده روز نصف طلب خود را دادم و ديگر او را نديدم، احوالش را پرسيدم گفتند به بغداد رفته است.
پس از مدتي در خواب ديدم كه گويا قيامت شده و من و مردم را براي حساب احضار كردند.
به فضل الهي از آن موقف خلاص شدم و جزء نيكان به سوي بهشت حركت كردم. وقتي به صراط رسيدم صداي نعره اي از جهنم شنيدم آن مرد طلب كار يهودي را ديدم كه مانند شعله هاي آتش از جهنم بيرون آمد. راه را بر من بست و گفت پنج قران از تو طلب دارم طلبم را بده بعد رد شو.
گفتم: در مقام جستجوي تو بودم ولي تو را نديدم كه طلبت را بدهم.
گفت: تا طلبم را ندهي نمي گذارم رد بشوي. گفتم اين جا چيزي ندارم. پس بگذار تا انگشت خودم را بر بدنت بگذارم، پذيرفتم.
وقتي انگشتش را برسينه ام گذاشت از سوزش آن جزع كرده بيدار شدم ديدم جاي انگشت بر سينه ام زخم است و تا به حال مجروح مي باشد و هر چه مداوا كردم فايده نبخشيده است. پس سينه خود را گشود و به مردم نشان داد.
وقتي مردم چنين ديدند صداها به گريه بلند كردند عطار هم از عذاب الهي سخت در هراس شد و آن شخص هندي را به خانه خود برد و امانت او را پس داد و معذرت خواست.
عذاب های قبر،فرشته مهری،قم،راه قرآن،صفحه 135
عظمت حضرت زهرا(عليهاالسلام) در كلام آيت الله انصاري همداني(ره)
حاج احمد انصاري از پدرشان آيت الله انصاري همداني(ره) نقل مي كند كه: ايشان مي فرمودند: احترام حضرت زهرا(عليهاالسلام) را فقط خاندان عصمت و طهارت مي شناسند و ديگران نمي توانند بشناسند. ايشان احترام خاصي به حضرت زهرا(عليهاالسلام) م گذاشتند. مي فرمودند: اين نوري است كه خداوند توسط حضرت زهرا(عليهاالسلام) عنايت كرده و اين نور از طرف ائمه معصومين به ديگر بندگان خداوند رسيده است.
ايشان در ايام فاطميه و سوگواري، مراسمي در منزل برگزار مي كردند و آقايان مي آمدند و روضه خواني مي كردند و البته خودشان هم اشاراتي داشتند. آن ها كه سطح بالا بودند و بايد درك مي كردند خيلي كم بودند. ديگران اصلاً نمي فهميدند كه بخواهند اعتراضي كنند. و فكر قاصر ما چه درك مي كند كه مدار عصمت عالم خلقت كيست! و چه عظمتي دارد؟!
کتاب کوثر محبت، شرح دلدادگی شیفتگان فاطمی، محمد لک علی آبادی، قم،آل طاهر،صفحه 24
عظمت و جايگاه رفيع حضرت زهرا(عليها السلام) در كلام آيت الله شاه آبادي(ره)
در نظر آيت الله شاه آبادي؛ آن عارف كامل مي فرمايد: سالك الي الله در صورتي مي تواند به جايي برسد كه در ضمن سير، اول مرتبه اتكاء به خانم حضرت صديقه(عليهاالسلام) داشته باشد و اين محبت خانم حضرت صديقه(عليهاالسلام) است كه انسان را به راهي كه بايد برود هدايت مي كند و اگر نباشد اصلاً سيري وجود نخواهد داشت.
ايشان از ائمه(عليهم السلام) روايت مي كردند كه: شما هروقت محتاج مي شويد دست به دامن ما مي شويد و ما هر وقت گرفتار مي شويم دست به دامن مادرمان مي شويم.
گرفتاري و احتياج ائمه(عليهم السلام) همان مقامات قرب الهي است كه حد يقف ندارد و لذا ايشان مي فرمود: محال است سالك، سير و سلوك كند و به جايي برسد مگر از طريق خانم حضرت زهرا(عليهاالسلام) و البته منظور از اين كه به جايي برسد، نه اين اموري كه مثلاً افكار را بخواند يا هر چيز مي خواهد براي او مهيا باشد، نه! آن ها اصلاً ارزش ندارد.
آن چيزي كه ارزش دارد مقام قرب پرودگار است و اين مقام قرب محقق نمي شود مگر از طريق خانم حضرت زهرا(عليهاالسلام).
آن مرحوم به مقام فناي در اهل بيت(علسهم السلام) رسيده بود، فاني در حضرت صديقه(عليهااسلام) شده بود، در سفارشي به فرزندانش توصيه مي فرمايد:
شما هم اگر شب ها توفيق پيدا كرديد و بيدار شديد صلوات حضرت صديقه(عليهاالسلام) را بفرستيد و با ايشان مأنوس شويد. در نوافل شب به مقام شامخ حضرت زهرا(عليهاالسلام) توجه كنيد و بدانيد كه استمداد گرفتن از ايشان موجب قرب و ترقي معنوي مي شود و خداشناسي انسان را زياد مي كند.
کتاب کوثر محبت، شرح دلدادگی شیفتگان فاطمی، محمد لک علی آبادی، قم،آل طاهر،صفحه 19
پند ا
پيامبر اكرم (ص): دعايي كه پدر براي فرزند مي كند مانند دعايي است كه پيا مبر براي امت خود مي كند.
از پدر بزرگوار علامه محمد باقر مجلسي كه خود عالمي باتقوا و دانشمند بود نقل شده كه « در يكي از شبها بعد ازفراغت ازنماز شب وشب زنده داري حالتي به من دست داد كه دانستم درآن حال هردعايي كنم مستجاب خواهد شد در اين فكر بودم كه آيا دعايم براي امو ر دنيوي باشد يا اخروي در همين حال صداي گريه محمد باقر از گهواره بلند شد و من دست دعا به سوي خداي خويش برداشتم و گفتم«الهي بحق محمد وآل محمد صلوات الله عليهم اجمعين اين طفل را از مروجين دين و دانش و ناشرين احكام پيامبر اكرم(ص) قرار ده واو رابا توفيقات خود موفق بدار » وچنين شد چرا كه علامه مجلسي با لطف خدا تلاش و اخلاص خود و دعاي پدر از بزرگترين شخصيت هاي علمي عالم تشيع گرديد.
ايشان تاليفات بسياري از خود به جاي گذاشته اند كه از جمله آنها مجموعه ارزشمند «بحارالانوار» است كه عظيم ترين كتاب روايي شيعه مي باشد و در110 جلد چاپ و به طبع رسيده است.
مادر شهيد مظلوم آيت الله دكتر بهشتي مي گفت: « من در طول مدت بارداري فرزندم سيد محمد 9 بار قرآن راختم كردم ( هرماه يك بار) و بعد از تولد هر بار كه مي خواستم به او شير بدهم وضو مي گرفتم و رو به قبله مي نشستم درحين شيردادن به فرزندم قرآن هم مي خواندم و احساس مي كردم وقتي من قرآن مي خوانم طفل متوجه مي شود و زماني كه تلاوت من قطع مي شد او شير نمي خورد.
سختيهاي زندگي
دختري از سختيهاي زندگي به پدرش گله مي كرد . از مبارزه خسته بود ، نمي دانست چه كند ، بلافاصله بعد ازا ينكه يك مشكل را حل شده مي ديد را در فنجاني ريخت. سپس رو به دختر كرد و پرسيد :عزيزم چه مي بيني؟ دخترهم درپاسخ گفت : هويج ، تخم مرغ و قهوه. پدرازدخترخواست هركدام از آنها را لمس كند. هويجها نرم و لطيف بودند و تخم مرغها پس ازشكستن و پوست كندن ، سخت شده بودند. درآخر پدر از او خواست كه قهوه را ببويد. دختر دليل اين كاررا سؤال كرد مشكل ديگري سرراهش آشكارمي شد و قصد داشت خود را تسليم زندگي كند. پدركه آشپز ماهري بود اورا به آشپزخانه برد. سه قابلمه را پرازآب كرد و آنها راجوشاند. سپس دراولي تعدادي هويج ، دردومي تعدادي تخم مرغ و درديگري مقداري قهوه قرارداد و بدون اينكه حرفي بزند چند دقيقه منتظر ماند. دخترهم متعجب و بي صبرانه منتظر بود . تقريبا پس از20 دقيقه ، پدر اجاق گاز را خاموش كرد ، هويجها و تخم مرغها را دركاسه گذاشت و قهوه و پاسخ شنيد : دخترم هركدام از آنها درشرايط ناگواريكساني درآب جوش قرارگرفتند ولي ازخود رفتارهاي متفاوتي بروز دادند.هويجهاي سخت و محكم ، نرم و ضعيف شدند. پوسته هاي نازك و مايع درون تخم مرغها سخت شدند ولي دانه هاي قهوه توانستند ماهيت آب را تغيير دهند. سپس پدر از دخترش پرسيد :حالا تو دخترم وقتي درزندگي با مشكلي روبرو مي شوي مثل كداميك رفتار مي كني؟ هويج ، تخم مرغ يا قهوه؟؟؟