عذاب قبر حجاج بن يوسف به خاطر نفرين يك عالم
نوعي ديگر از عذاب برزخي حجاج كه يكي ديگر از بندگان صالح خدا با چشم خود تماشا كرد و براي مردم بيان نموده است كه نقل مي كنيم.
شخصي گويد: در مسجدالحرام طواف مي كرديم چون به نماز ايستادم غلامي را ديدم كه با حال خضوع و خشوع نماز مي خواند و با احدي سخن نمي گفت.
با خود گفتم، از اين غلام بوي آشنا مي آيد روزي به نزد او رفتم و گفتم اي بنده خدا لحظه اي توقف كن تا با تو سخن گويم گفت: از مولاي خود اجازه ندارم امشب از او اجازه مي گيرم فردا سخن تو را گوش مي كنم.
روزي ديگر پيش او رفتم و گفتم به اين طريق عبادت كه مي كني مي دانم در نزد خداوند متعال قرب و منزلتي داري آيا تا به حال هيچ از خداي خود خواسته اي كه بر آورده شده باشد.
گفت آري روزي در حال مناجات گفتم:
خدايا مردي را از اهل آتش را به من بنما و نشان ده تا او را ببينم.
ناگاه آوازي شنيدم كه گفتند از فلات! به فلان وادي برو و مشاهده كن.
چون آن جا رسيدم شخصي را ديدم كه همه جاي او سياه شده و آتش بر روي او افتاده بود مار عظيمي ر گردن او پيجيده است و هر لحظه او را نيش مي زند.
از او پرسيدم: اي بدبخت! كيستي! و در دنيا چه كرده اي و چه عملي را انجام داده اي كه به اين عذاب گرفتار شده اي؟!
گفت من حجاج بن يوسف هستم از براي ظلم و تعدّي بسيار كه بر مسلمانان كرده ام مرا عذاب مي كند و آن نوع ديگري است.
اما اين عذابي كه الحال مشاهده مي كني براي آن است كه روزي به عالمي ظلم كردم و او را رنجانيدم و آن عالم دلش به درد آمد و مرا نفرين كرد و از نزد من آزرده خاطر بيرون رفت و اين عذاب كه مي بيني در اثر نفرين آن عالم است.
اين نيز يك نمونه از عذاب دنيايي و برزخي در مورد يكي از ستمگران تاريخ است كه روياي صادقانه عمر بن العزيز و مشاهده غلام نشان دهنده آن بود.
عذاب های قبر،فرشته مهری،قم،راه قرآن،صفحه141