پند 3
پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله):
خداوند به فرزندي كه نسبت به پدر و مادر نافرماني كرده مي گويد: هر عبادتي كه مي خواهي بكن من تو را نمي آمرزم.
پند 3: اويس قرني در يمن زندگي مي كرد، شغلش چوپاني شتر و سارباني بود، روزها شتر چراني مي كرد، مزدي كه مي گرفت را صرف هزينه خوراك و پوشاك خود و مادر سالخورده و بيمارش مي كرد، او فوق العاده به مادرش احترام مي گذاشت. اويس بنده اي باتقوا و درستكار
بود و هم چنين عاشق اسلام و پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله)، به همين دليل يك روز از مادرش اجازه گرفت به زيارت پيامبر(صلي الله عليه و آله) برود مادر كه نياز به پرستار داشت گفت: برو ولي نصف روز بيشتر در مدينه رهسپار شد پس از رسيدن متوجه شد كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) در خانه نيست و زماني طول مي كشد تا برگردد به همين خاطر به دليل عهد و پيماني كه با مادر بسته بود به رغم عشق و علاقه براي زيارت حضرت(صلي الله عليه و آله) به يمن باز گشت بدون اين كه به هدفش برسد…هنگامي كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) به مدينه و خانه آمد نوري مشاهده كرد و سؤال نمود كه چه كسي به خانه آمده است؟ پاسخ دادند كه شترباني به نام اويس آمد، درودي فرستاد و بازگشت؛ حضرت رسول(صلي الله عليه و آله) فرمود: «آري اين نور اويس است كه در خانه ما هديه گذاشته و خود رفته است» و نيز نقل شده كه حضرت فرمودند: «از ناحيه ي يمن بوهاي بهشتي مي ورزد، چه بسيار مشتاق ديدارت هستم اي اويس قرني، آگاه باشيد هر كه با او ملاقات كرد، سلام مرا به او برساند».
آورده اند كه، چون آيت الله العظمي بهجت به خدمت عارف ربّاني آيت الله قاضي مي رسد، عده اي كه با معرفت و عرفان رابطه خوبي نداشتند به پدر آيت الله بهجت در شمال پيغام مي فرستند و مي گويند كه ايشان به زودي گمراه مي شود و نزد فلان شخص(آيت الله قاضي) مي رود، و از او جاهلانه بدگويي مي كنند. پدر ايشان هم برايش نامه مي فرستد كه راضي نيستم به جز واجبات، عمل ديگري انجام دهي و راضي نيستم حتي يك مستحب انجام بدهي. ايشان نامه پدر را به خدمت استاد مي آورد و مي گويد: پدرم چنين نوشته است تكليف من چيست؟ آيت الله قاضي مي فرمايد: مقلّد چه كسي هستي؟
مي گويد مقلّد آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني، مرحوم قاضي مي گويد: برويد از مرجع تقليدتان سؤال بكنيد. ايشان نيز به محضر آيت الله اصفهاني مي روند و كسب تكليف مي كنند، سيد ابوالحسن اصفهاني مي گويد: اطاعت پدر واجب است. از آن پس آيت الله بهجت به رغم علاقه به عرفان و اسناد بزرگوارش سكوت مي كند و به جلسه نمي رود و امر پدر را اطاعت و حتي در ركوع زياده بر ذكر واجب يك صلوات هم نمي فرستد(چرا كه صلوات مستحب است) و چنين است كه برخي از عرفا و علما فرموده بودند: «در ايام سكوت و اطاعت آيت الله بهجت از پدر خود درهايي از ملكوت به روي ايشان باز شده است».
تا زلال شكوفايي،ص3