دیکتاتوری قذافی
معمر قذافی
معمر محمد عبدالسلام أبو منیار القذافی در سال 1942 در شطیب الکرعیه در وادی جارف در استان سرت، تریپولی تانیا به دنیا آمد ، وی در خانوادهای بادیه نشین در کشور لیبی به دنیا آمد و در سال 1956 به همراه خانواده به شهر سبها در جنوب رفت. قذافی در کالج نظامی یونان و انگلستان تحصیل کرد و 2 بار ازدواج کرد و حاصل آن 7 پسر و یک دختر است همچنین او یک فرزرند خوانده دارد.
وی از سال 1969.م تاکنون مستبدانه بر رأس امور کشور لیبی تکیه زده است. در جهان امروزی با توجه به چهره منحوس القاعده در سطح بین الملل و تندروی ها و سخت گیری های این گروه، قذافی همچنان در برابر اصلاحات، دگر اندیشی و تفکرات نوین از خود مقاومت نشان می دهد و تنها هدف وی حفظ ثبات قدرت و حکومت دیکتاتوری اش برای همیشه است. حتی تصمیم او برای کنار گذاشتن سلاح های کشتار جمعی اش را نمی توان در چارچوب انجام اصلاحات وی در نظر گرفت؛[1] زیرا او برنامه کنار گذاشتن این سلاح ها و دنبال نکردن روند دسترسی به این نوع تسلیحات را به این دلیل پیگیری نمود که می خواست از این عمل برای ارائه یک چهره دموکرات و طرفدار مردم از خود در ذهن آحاد جامعه اش استفاده کند تا ضمن جلب نظر مساعد جامعه اش به سوی خود، از حساسیت های غرب نسبت به حکومتش بکاهد.
ظهور قذافی در لیبی
با توجه به سیستم حکومتی وی و روابط محدودی که دولتش با سایر کشورها دارد ، نمی توان به درک جامعی از چهره سیاسی او و کشورش رسید؛ با این حال تاریخ همواره قذافی را با جاه طلبی هایش در رأس دولت لیبی به خاطر می آورد. او برای اولین بار در تاریخ 1 سپتامبر 1969 در انظار عمومی ظاهر شد، پس از آن در جریان سرنگونی شاه ادریس، قذافی و سایر افسرانی که او را در این کار یاری کرده بودند کل قانون اساسی این کشور را ملغی اعلام کرده و با طرح یک قانون اساسی جدید توسط شورای فرماندهی انقلاب، خود را به بالاترین مقام در لیبی رسانده و حکومت دیکتاتوری اش را آغاز کرد. در ابتدای کار رژیم جدید لیبی درپی موازی سازی روابط با مصر برآمد،[2] در این راستا قذافی در گفتمان ناسیونالیستی جهان عرب تلاش کرد روابط خود را با کشور همسایه اش –مصر توسعه دهد تا جلب حمایت مصر از حکومتش را برانگیزد، در مقابل دولت مصر نیز به حکومت جدید لیبی یعنی قذافی کمک کرد که پایه های حکومت لرزانش را محکم کند. جمال عبد الناصر با در آغوش گرفتن معمر قذافی حمایت خود و کشورش را از سرهنگ اعلام کرد و راه چگونگی بدست گرفتن و تقویت ابزارهای رسانه ای در لیبی را به معمر قذافی نشان داد؛ مشاوران مصری اوضاع نابسامان بروکراسی اداری در لیبی را نظم بخشیدند و در بخش آموزش و پرورش به ارائه مدل های جدید آموزشی در سطوح مختلف در لیبی پرداختند تا چهره جدیدی از لیبی و قذافی را در جهان عرب ترسیم کنند. در واقع جمال عبد الناصر کمک به تغییرات اساسی دستگاه حکومتی لیبی را تنها با هدف حمایت صرف از قذافی انجام نداد، بلکه بدنبال استفاده از فرصت سرمایه گذاری در لیبی و کسب سود اقتصادی از دولت تازه تأسیس لیبی بود.
سخت گیری های امنیتی سرهنگ
با این حال قدرت گرفتن قذافی ضریب امنیتی محکمی را برای وی ارائه نمی داد، چراکه او برای تثبیت دیکتاتوری اش نیاز به حمایت های داخلی و بین المللی داشت، در این میان در دسامبر 1969 توسط وزیران کشور توطئه ای برای سرنگونی قذافی طرح ریزی شد، چراکه در ایدئولوژی حکومتی آنان اندیشه های رادیکالیستی قذافی جایی نداشت، آنها انجام یک کودتای نظامی را بر علیه سرهنگ پی ریزی کردند، اما با اقدام به موقع دستگاه امنیتی کودتا به جایی نرسید، قذافی دریافت که برای تثبیت قدرتش نیاز به کنترل شدید اوضاع حکومتی دارد. در این راستا او فرماندهی شورای انقلاب را در لیبی شخصاً به عهده گرفت و قوانین مربوط به حفاظت از انقلابش را وضع کرده و هرگونه اقدامی در جهت مخالفت با انقلابش را جرم و غیر قانونی توصیف کرد. [3] همچنین در طی دو هفته سمت وزیر دفاع و نخست وزیر کشور را خود بعهده گرفت تا مانع از بروز هرگونه جنبش در دستگاه حکومتی اش شود، در واقع این اقدامات قذافی در نتیجه بدبینی و تردید وی نسبت به اطرافیانش صورت گرفت که او را از شکل گیری کودتا در کشورش بشدت ترسانده بود. به همین دلیل در تمام هیأت های نمایندگی در سطوح حکومتی اش، اعضای خانواده و دوستان نزدیکش را به کار گرفت تا مانع بروز هرگونه تنش در تضاد با حکومت دیکتاتوری اش بشود. از آن پس برای جلب توجه و حمایت مردمش، کوشید تا روابطش را با سایر کشورهای اسلامی بسط دهد، اسامی و علائم لاتین را از سطح شهرهای کشورش حذف کرده و فروش مشروبات الکلی و مواد مخدر را در لیبی ممنوع اعلام کرد. اما این اقدامات نتوانستند ذره ای از بدبینی مردم لیبی را نسبت به حکومت دیکتاتور کم کند، چراکه او برای مردم در جریانات سیاسی کشورشان حق انتخابی باقی نگذاشته بود و خود بدون باقی گذاشتن هیچ رقیبی، بر مسند قدرت تکیه زده بود. از دیگر اقدامات سرهنگ برای تثبیت حکومتش می توان به تنش زدایی از روابط قاهره طرابلس اشاره کرد و در طی رایزنی های او و انورسادات آنها مشکلات جزئی ای که در اختلافات مرزی داشتند را حل کردند. سادات نیز در حمایت از قذافی حکومت او را مشروع و قانونی برشمرد.
ایدئولوژی سرکوب
در تاریخ 25 آوریل 1973 قذافی از طرابلس به سلمان نقل مکان کرد تا خود را از تهدیدات احتمالی قاهره فارغ کند، چراکه با وجود روابط نزدیک با قاهره، بازهم او نسبت به مصر مشکوک بود و از جهت آن احساس خطر می کرد، پس از آن او حمله سیستماتیک به نظام اداری و همچنین قشر روشنفکر جامعه را آغاز کرد و در نطق خود در شهر زواره 5 راهبرد را در جهت ادامه حکومتش، برای همگان تشریح کرد که عبارت بودند از:
1) تعلیق همه قوانین موجود و اجرای قوانین شریعت مدار اسلامی!
2) پاکسازی کشور از موج بیماری های سیاسی
3) ایجاد و استفاده از شبه نظامیان برای حمایت از حکومتش و مردم
4) انقلاب اداری
5) انقلاب فرهنگی[4]
مدل حکومت داری ابداعی قذافی
سرهنگ قذافی در واقع به یک بیماری خود بزرگ بینی دچار بود، چراکه طی یک سخنرانی در 9 نوامبر 1974 او یک مدل جدید حکومتی را تحت عنوان نظریه سوم بین الملل! ارائه کرد که معتقد بود در آینده ای نه چندان دور جایگزین کمونیسم و دموکراسی در جهان خواهد شد.[5] با این کار در عمل او هدف ارائه یک مدل جدید حکومتی را نداشت، زیرا نه قدرت انجام چنین کاری را داشت و نه دانشش را، اما در صدد بود تا اذهان عمومی جامعه مدنی کشورش را نسبت به سایر اصول حکومت داری تخریب کند تا آنها مدل ارائه شده توسط خودش را بپذیرند و خیال مخالفت با آن را رها کنند. در همین راستا بود که او نظربه خود را سه جلد کتاب تحت عنوان کتاب سبز ارائه داد. قسمت اول این کتاب که در سال 1975 منتشر شد به ارائه راه حل برای مشکلات دموکرات ها پرداخته بود، کتاب دوم او که در سال 1977منتشر شد به ارائه راه حل برای مشکلات اقتصادی پرداخته بود و در کتاب سوم نیز راهکارهایی برای پرداختن به مسائل اجتماعی ارائه کرده بود.[6]
در ژانویه 1976 برای اولین بار کنگره جهان عرب در طرابلس تشکیل جلسه داد و در دوم مارس 1977 نیز کنگره دوباره به افتخار حضور فیدل کاسترو به عنوان مهمان تشکیل جلسه داد. در این کنگره قذافی اعلام کرد که اداره دولت لیبی از این پس بصورت توده ی مردمی خواهد بود. او درحالی برقراری چنین سیستم حکومتی به ظاهر مردمی ای را اعلام کرد که در واقع این سیستم به سرهنگ جواز عمق بخشید به حکومت دیکتاتوری اش را می داد. حال آنکه پیاده سازی دولت توده مستلزم وابستگی دولت به سایر همسایگان است، اما قذافی اعلام کرده بود حفظ اقتدار سیاسی و اقتصادی مردمش را از طریق یک حکومت مردم مدار در نظر دارد. در این بین قذافی با تشکیل جوخه های مرگ در سال 1980 به تهدید و ارعاب مردم و مخالفان سیاسی اش پرداخت. در همان سال قذافی دستور انحلال همه سازمانها و احزاب مخالف حکومتش را صادر کرد، اما شاید خطرناک ترین ابزار قضایی سرکوب مخالفانف در سال 1997 به تصویب رسید که طبق آن دولت جواز می یافت همه ی خانواده ها یا شهرها را بدون هیچ کنترل قانونی و قضایی ای تحریم کند.[7]
این عمل به قذافی این اجازه را می داد تا تحت عنوان ملی کردن مالکیت خصوصی اعمال کنترل کاملی برروی اقتصاد غیر دولتی و نیز سرمایه گذاری های خارجی داشته باشد و تحقق همه خواست ها، نیازها و تمایلات مردم زمانی امکان پذیر است که همگی مطیع دولت «قذافی» باشند.
رادیکالیسم مذهبی
قذافی در صدد است نه تنها بر فضای سیاسی کشورش بلکه بر زندگی اجتماعی شهروندان لیبیایی و امور مذهبی شان تسلط داشته باشد. قذافی قبل از تصرف قدرت تحت تأثیر اندیشه های مذهبی حاکم در شرق و جنوب شرق لیبی بخصوص محمد بی علی بود که آنها اعتقاد به انجام اصلاحات اسلامی داشتند. براین اساس قذافی براین باور بود که تحقق آرمانهای اسلامی تنها با سادگی، ریاضت و تفسیر آزاد امکان پذیر است. او مصرانه از تفسیر قرآن توسط اهل سنت در مدارس و مراکز آموزش عالی در عربستان سعودی انتقاد می کرد و خود معتقد به مدل جدیدی از تفسیر اسلام در میان مردم بود. در سال 1970 قذافی همواره با وجود اینکه عملاً اندیشه سیاسی اش جدا از تفکرات مذهبی اش بود، اما همواره با دینی جلوه دادن حکومتش، تلاش می کرد از دین بعنوان یک ابزار تبلیغاتی در جهت تثبیت پایه های حکومتش استفاده کند. اما نکته جالب اینجا بود که خود بزرگ بینی به جایی رسید که در اواخر دهه 70 میلادی خود را ناجی بزرگ مسلمانان نامید. در سال 1976 نیز، “محمد حسن” موسیقیدان دستگاه قذافی ترانه ای در مدح سرهنگ سرود گه در آن از قذافی با عنوان رسول صحرای عربستان یاد کرده بود. همچنین در سال 1979 وی در مصاحبه با یک خبرنگار ایتالیایی کتاب سبز خود را “انجیل جدید” نامید. [8]
قبایل ، درسر بزرگ قذافی
یکی دیگر از اقدامات سرهنگ قذافی برای تثبیت حکومت دیکتاتوری اش عقب نگه داشتن مردم تحت ساختار قبیله ای و عشیره ای بود، تا مانع آشنایی مردم کشورش از امور حکومتی و کشورداری شود، همچنین این کار عملاً از رشد قشر روشنفکر در میان آحاد جامعه جلوگیری بعمل می آورد، ضمن اینکه او براحتی می توانست بر قبایل و هرگونه جنبش مخالف در میان آنان تسلط داشته باشد. اما در جریان تحولات اخیر این کشور، ساختار قبیله ای لیبی نتیجه ای معکوس در تضاد با اندیشه های قذافی از خود بروز دادند و در کمال ناباوری سرهنگ؛ قبایل زمینه برای برخودهای شدید با وی را مهیا کردند، چراکه کشته یا زخمی شدن هریک از اعضای قبایل در جریان اعتراضات، سایر اعضای قبیله را به خونخواهی از قهرمانشان علیه قذافی می شوراند. نکته جالب توجه دیگر اینجا بود که ساختار پراکنده قبیله ای مردم لیبی، عملاً مبارزه ی نیروهای امنیتی را با آنان غیر ممکن می نمود چراکه قبایل در نقاط معینی تمرکز ندارند و دسترسی به آنها آسان نیست. به هر حال سیاست عقب مانده نگه داشتن مردم تحت ساختارهای قبیله ای توسط قذافی در جریان تظاهرات اخیر مردم تبدیل به یک دردسر بزرگ برای سرهنگ شده و او را در دامی که خود پهن کرده بود، گیر انداخت.[9]
سخن پایانی
در هر صورت ممکن است که قذافی با توجه به فشارهای داخلی و بین المللی که به آن گرفتار شده است، مجبور به کنار گذاشتن سلاح های کشتار جمعی اش و برقراری حکومت مردم سالار دینی واقعی در کشورش بشود، لیکن نمی توان به این حرکت او اطمینان داشت، زیرا جریان تکامل زندگی سیاسی و جنبه روان شناختی رفتاری او نشان می دهد که بطور جدی به بیماری خود بزرگ بینی دچار است و نمی تواند دوری از حکومت دیکتاتوری اش را برای خود هضم کند. با درک درست از شخصیت قذافی در پیشینه تاریخی وی، می توان بی ثباتی شخصیتی را به وضوح در تصمیم گیری های او مشاهده کرد.در این اوضاع امنیت واقعی لیبی تنها با اصلاحات دینی و دموکراسی حل می شود؛ اما هیچگونه عملی که حاکی از تغییر رفتار قذافی در جهت تحولات ساختاری باشد در عملکرد وی دیده نمی شود. در حال حاضر اصلاح اوضاع سیاسی مذهبی لیبی بدون حضور فیزیکی هیچ نیروی خارجی ای امکان پذیر است چراکه این مردم لیبی هستند که کاملترین درک از رفتار قذافی در عرصه سیاست داخلی کشورشان را دارند نه سیاست مداران واشنگتن، شسکت دولت مردان کاخ سفید در لیبی تصویر جهانی سیاست مداران دموکرات آمریکایی را نه تنها در قاره آفریقا بلکه در تمام جهان ویران می کند، اگر آمریکا می خواهد به سود خود اندیشه های مردم در کشورهای قرار گرفته در موج دومینوی عربی را تغییر دهد نیاز دارد دلایل محکمی برای اثبات توانمندی اش در کنار گذاشتن دیکتاتورهای این کشور ها ارائه کند، در غیر این صورت به سود آمریکاست که سکوت اختیار کند و اجازه بدهد خود مردم لیبی، مصر، یمن، بحرین و … در باره اوضاع داخلی کشورشان تصمیم بگیرند.
پی نوشتها
[1] جان ال رایت، تاریخ مدرن لیبی، انتشارات دانشگاه جان هاپکینز 1982، صفحه 122
[2] منصور ال کیکیاها، قذافی در لیبی، انتشارات دانشگاه فلوریدا 1998، صفحه 42
[3] لسلی جفری ، لیبی : مبارزه برای بقا، انتشارات سنت مارتین ، 1996 ، صفحه 192 3
[4] Wright, Libya: A Modern History , p. 179 80
[5] The Green Book , pp. 43 69
[6] پیشین
Tremlett Gadaffi : The Desert Mystic ,pp. 164 5 [7]
[8] ” Al Bayan al Awa “first communiqué of the revolution, accessed Sept. 25, 2005
[9] همه چیز درباره قذافی، خبرگذاری آفتاب، کد مطلب: 121650
At: http://www.aftabnews.ir/vdccpsqsx2bqie8.ala2.html