خداحافظ برادر شفاعت يادت نرود!
02 اسفند 1391 توسط خادمه الرضا
مثلاً آموزش آبي خاكي مي ديديم.
يكبار آمديم بلايي را كه سر ما آورده بودند سر بچه ها بياوريم، فكر مي كردم لابد همين كه خودم را مثل آن بنده خدا به مردن و غش كردن
زدم، از چپ و راست وارد و ناوارد مي ريزند توي آب و با هول مرا بيرون مي كشند و كلي، تر و خشكم مي كنند و بعد مي فهمند كه با همه ي زرنگي كلاه سرشان رفته. اين بود كه در يك نقطه اي از سر، بنا كردم الكي زير آب رفتن و بالا آمدن و دستم را به علامت كمك بالا كردن و خلاصه نقش بازي كردن. نخير، هيچ كس گوشش بدهكار نيست، جز يكي دو نفر كه نزديكم بودند آن ها هم كه مرا با اين وضع ديدند، شروع كردند دست تكان دادن: خداحافظ برادر شفاعت يادت نرود!
="font-family: verdana,geneva; font-size: large;">
ويژه نامه اردوي جنوب ،هيئت مكتب الشهدا، دانشجويان دانشگاه محقق اردبيلي86